
امروز دوشنبه 9 مهر 97 ...
همزمان با اول اکتبر - روز جهانی سالمند ...
سایت شادمان ...
با شعار تلاش برای شادتر کردن زندگی ۵۰+سالهها ...
به همت جمعی از روزنامهنگاران متخصص در حوزه سالمندان راهاندازی شد ... (+)

امروز دوشنبه 9 مهر 97 ...
همزمان با اول اکتبر - روز جهانی سالمند ...
سایت شادمان ...
با شعار تلاش برای شادتر کردن زندگی ۵۰+سالهها ...
به همت جمعی از روزنامهنگاران متخصص در حوزه سالمندان راهاندازی شد ... (+)
دیروز عصر من و دوستم از محل کار که بیرون اومدیم ...
تازه شروع کرده بودیم به غیبت 🙈 ...
درباره مدیران و مسئولان که یه تاکسی جلوی پامون ترمز زد! ...
نذاشت کلاممون منعقد بشه خلاصه ... 
مسافربر شخصی اگر بود که عمرا سوار بشیم ...
ولی خب تاکسی رو نمی شد بیش از این منتظر نگه داشت ...
به ناچار از هم خداحافظی کردیم ...
و من از راننده عذرخواهی که منتظر مونده بود ...
گفت: خواهش ...
اوضاع مسافرکشی خوب نیست ...
اوضاع هیچی خوب نیست ...
شما که خبرنگارید بگید: چی میشه بالاخره؟! ... 
گفتم: والا ما که شنیدیم راننده های تاکسی بیشتر از همه می دونند!! ... 
هیچی دیگه ...
فرمودند: 
حالا ترامپ تاجره و داره دنیا رو معامله می کنه ...
اینا چرا از خدا بی خبر شدند ...
به قولی ...
منم ...
از پاسخ باز ماندم ... 
امروز، روز جهانی آزادی مطبوعات است ...
با شعار " قدرت در حد مشروعیت، رسانه، عدالت و حاکمیت قانون " ...

" بیشتر مراقب مایسطرون ها باید بود " ...

جهان صنعت ...
و رد انتساب توییت توهین آمیز امیرحسین میراسماعیلی به روزنامه ...

🔹 آدم رو برق بگیره، جو نگیره ... !
اینم عاقبت هرچی نگاری در فضای لایتناهی مجازی ...
یه مقدار فاصله و تنفس بین توییت هاشون داشته باشند، بد نیست ...
بلکه فرصتی بشه برای بیشتر مراقب مایسطرون ها بودن ...
بماند که تریبون های رسمی هم دیگه خیلی مراقب گفتارشون نیستند ...
ممنوعیت شکار پرندگان ... (+)

از جمله خبرهای روتین و تکراری ...
که هر سال با خوندن و نوشتنش روحم شاد میشه ... 
البته فقط تا لحظه انتشار خبر ... 
کیهان توقیف شد ... (+)
دادستانی تهران ...
بر اساس شکایت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی ...
مبنی بر اقدام روزنامه کیهان ...
بر خلاف سیاستهای اصولی و بیّن جمهوری اسلامی ایران ...
در مسائل و امنیت منطقه ای ...
این روزنامه را برای دو روز (شنبه و یکشنبه آینده) توقیف کرد ...

پی نوشت:
البته که من به عنوان یک خبرنگار از توقیف خوشم نمیاد ...
اما آخه فقط 2 روز؟! ... 
خوبه نگفتند: شنبه و یکشنبه پایان ماه صفر! ... 
"یاد آر زِ شمع مُرده یاد آر" ...

سومین سالگرد درگذشت دکتر کاظم معتمدنژاد ... (+)
در سالن شهید همت دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد ... (+)
جدول ارزیابی عملکرد همکاران رو نگاه می کنم ...
از نظر کیفیت، دقت و تنظیم خبر، اول ...
از نظر سرعت خبر، دوم ...
و از نظر تعداد خبر، مشترکا پنجم هستم ...

جالب اینجاست همکاری که از نظر سرعت خبر، اول هست ...
از نظر دقت، تنظیم و کیفیت خبر، آخره ...
و جالب تر این که امتیاز نخست این رتبه بندی ...
به هیچ کدوم از ما دو نفر تعلق نمی گیره ...

تشویقی رو همکاری گرفت که از نظر تعداد خبر، اول ...
و سایر ملاک ها دوم هست ...
اینم شمه ای از داستان خبرنگاری ما ... 

پ. ن:
این مطلب رو دیشب در اینستاگرام یه بنده خدایی خوندم ...
با خودم گفتم: چه جالب ... ؟!
راست میگه ها ... !
صبح که بیدار شدم با 3 پیام از یکی از مدیران مواجه شدم! ...
حاوی 3 سوژه برای خبرهای روز! ... 
دانشجوی ترم 3 بودم ...
کتابی با عنوان نانوشته های روزنامه نگاری رو در نمایشگاه بین المللی خریدم ...
از عنوانش خوشم اومده بود ...
و خیلی دلم می خواست بدونم این نانوشته ها کدومند ... ؟!
نویسنده، قرن 21 رو قرن روزنامه نگاران نامگذاری کرده بود ...
و معتقد بود:
در این قرن، ارتباطات جهانی کمتر رنگ و ویژگی ملی خواهد داشت ...
در فصل روی مرز تعهدات حرفه ای ...
از کتاب خبر به هر قیمت ماجرای بی تعهدی یه گزارشگر رو نقل کرد ...
گزارشی تکان دهنده در مورد یه کودک 8 ساله معتاد به هروئین ...
که در واشنگتن پست چاپ و موفق به دریافت جایزه پولیتزر شده بود ...
اما چند ماه بعد روشن شد گزارش جعلی است ...
و بعد از اون بود که بحث های زیادی درباره اصول روزنامه نگاری پیش اومد ...
از جمله حق استفاده از منابع سری و محرمانه که زمینه جعل داستان رو فراهم کرده بود ...
اینکه اجباری برای فاش کردن منابع خبری وجود نداشت ...
و مواردی دیگه ...
که اون موقع شاید برای من که در ابتدای این راه بودم کمی مبهم و دور از ذهن بود ...
امروز - اما - به نتایج جالبی رسیدم ...
یکی اینکه قرن روزنامه نگاران هست اما ...
نه تسلط روزنامه نگاران راستین بر رسانه های همگانی ...
بلکه ...
خُب این، فعلا بماند جزء ناگفته های روزنامه نگاری من ...

اما چه شد که یاد این کتاب افتادم ... ؟!
از رنج و افسوس های بی شمار من در حوزه خبر ...
بحث سرقت ادبی، سرقت خبری یا همان کپی – پیست در رسانه هاست ...
در طول سال ها کار خبر ...
برای حفظ اخلاق حرفه ای در محیط کار، مبارزات بی وقفه ای داشتم ... !
هزینه های زیادی هم در این دفاع مقدس پرداخت کردم که ذره ای پشیمان نیستم ... !
اما رنجی که می کشم کمی دشواره ...
موارد و ماجراهایی بسی بیشتر از آنچه در کتاب خبر به هر قیمت ...
به عنوان رسوایی خبری ازش یاد شده بود رو به چشم دیدم و می بینم ...
مثل خبر امروز صبح یکی از خبرگزاری ها ...
از اونجایی که در حوزه تخصصی ام بود ...
اول تعجب کردم از سوژه خبر که چطور من خبر ندارم ... ؟!
و تعجب دوم که چطور یک اتفاق - عینا - تکرار شده ... ؟!
خبر رو که خوندم ...
دیدم همون رویداد یک ماه پیشه که - اتفاقا - عین مصاحبه من کار شده ...
به کپی - پیست و حذف منبع اصلی و اینها از اخبار و مطالبمون عادت داریم ...
که بارها و بی محابا انجام شده و میشه ...
این بار ...
اشکال این بود که این رسانه اتفاق یک ماه پیش رو با قید زمان امروز کار کرده بود ...
زنگ زدم و به جناب همکار اطلاع دادم ...
گفت: عجب! من نمی دونستم ...
جناب مدیر آن رسانه - اما - با افتخار! به من گفت: خبر رو از فلان خبرگزاری برداشتم ...
و در کمال تأسف دیدم که فلان خبرگزاری مثلا معتبر ...
یک ساعت پیش تر ...
خبر و مصاحبه یک ماه پیش ما رو با قید زمان امروز منتشر کرده ... !
مثال از این جور بی تعهدی ها در بحث خبر زیاده و نباید نادیده گرفته بشه ...
افسوس اینجاست که تعداد این جور خبرها در رسانه های ما - هر روز - زیادتر میشه ...
ناظران و مسئولان که لابد دغدغه های مهم تری دارند ... !
مدیران و خبرنگاران هم که سرگرم مسائل صنفی و مراتب شغلی هستند ...
این وسط دلم برای مردم و مملکت میسوزه ...
و حوزه خبر و رشته روزنامه نگاری که داره به دست چنین افرادی تباه میشه ...
البته خدا رو شکر می کنم که در یکی دو سال گذشته ...
روزنامه نگاران حرفه ای و اخلاق مدار - هم - در استان دیده ام ...
مدیران و خبرنگارانی هر چند انگشت شمار که با وسواس و دقت کار می کنند ...
و کورسوی امیدی برای ادامه دفاع از اصول اخلاقی حرفه روزنامه نگاری ایجاد کرده اند ...
خدا رحمت کنه دکتر کاظم معتمدنژاد ...
پدر علم ارتباطات ایران رو که بر حفظ اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری تاکید بسیار داشت ...

اهدنا الصراط المستقیم ...

امان از این کار خبر ...
که گاهی ...
نمیدونی کدوم سمتش صراط مستقیمه ... ؟!

امروز رفتیم لاهیجان برای شرکت در انتخابات ...
ناهار خونه خواهر بودیم ...
روز خوبی بود ...
و هوای بسیار عالی ...
خیلی تب و تاب انتخاباتی نداشتم ...
بیشتر در حال و هوای مصاحبه ای هستم که قراره پس فردا کار بشه ...
امروز - تمام وقت - مطالبش در ذهنم در حال پردازش بود ...

با این حال شور و حال دیگران به خصوص بچه ها واسم جالب بود ...
و همکاران که لحظه به لحظه در گروه های تلگرامی گزارش کار می دادند ...
گفتیم: یکی دو روزی تلگرام قطع میشه، ملت استراحت می کنند! ... (+)
نشددد! ... :)
دوستی نوشت: مگه اونجا انتخابات نیست ... ؟!
چرا درباره اش ننوشتی ... ؟!
دوستانی نوشتند: چرا اینجا این طور شده ... ؟!
هستید و نیستید ... !
بله هستم ...
اما نه مثل قبل ...
دلم هم تنگ شده برای اون روزها ...
برای خبر تحلیل ها و بداهه نوشتن هام، تبادل نظر ...
وبلاگ خوانی و کامنت نوشتن هام برای دوستان - حتی ...
اما بعید می دونم دیگه مثل اون روزها بیاد ...

گذشته از برخی نگفتنی ها که تجربه کردم ...
فعلا نه وقت قبل رو دارم ...
نه رغبتش رو ...
وقت سوژه نگاری ام رو به کاری جدید در خبرنگاری اختصاص دادم ...
جدید از این نظر که وقت آزادم رو در حوزه ای تخصصی در خبر صرف می کنم ...
به هر حال هر کاری در شروع، مطالعه بیشتری میخواد ...
در اولین فرصت درباره اش می نویسم ...
ان شاءالله ...
با تشکر از دوستان و خوانندگانی که همیشه همراهم بودند ...
و هستند ...
و یاد باد مهر و دوستی آنها که نیستند ...

تصمیم جدیدی برای تغییر در روند وبلاگ برای روزهای باقی مانده سال ندارم ...
جُز اینکه به درخواست برخی دوستان ...
قسمت کامنت های وبلاگ رو فعال می کنم ...
برای برخی پُست ها، فعلا ...
البته به شرط تأیید برخی کامنت ها ...
چقدر برخی، برخی، برخی نوشتم؟! ... :)
چرا و چگونه اش هم بمونه برای بعد ...
ان شاءالله ...
همین قدر بگم که ...
به قول فاضل خان نظری: ...
"غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد"! ...
گفت: می شناسمش ...
ازم خواسته یه نفر رو برای سردبیری بهش معرفی کنم ...
اولین نفری که به ذهنم رسید، شما بودی ...
اینجا رو دیگه قبول کن ...
همفکرهای خودت هستند ...
معتبر و قابل اعتماد ...
گفتم: ممنون ...
شرایط کاری اش چطوره ... ؟!

گفت: 9 صبح تا 6 بعد از ظهر هر روز ...
جمعه ها و تعطیلات هم ...
گفتم: وا ... ؟!
مگه من رباتم ؟! ... :|
یه خبرنگار باید وقت آزاد برای مطالعه و ارتباط با جامعه داشته باشه ...

سالروز شهادت جانگداز باب الحوائج؛ حضرت امام موسی كاظم (ع) ...
بر شيعيان و محبانِ ایشان تسليت باد ... (+)

"محمد بن فضیل گوید:
به امام موسی کاظم (ع) عرض کردم:
به من خبر می رسد که یکی از برادرانم مرتکب عمل زشتی شده ...
که من از انجام آن ناراضی ام وقتی من از خودش در این باره پرسش می کنم انکار می نماید ...
ر صورتی که آنان که به من این خبر را داده اند مورد وثوق و اعتمادند ... !
حضرت در پاسخ فرمودند: ای محمد گوش و چشم خود را بر ضرر برادرانت تکذیب کن ...
حتی اگر شهودی نزد تو گواهی دادند ترتیب اثر مده ...
و گفته برادر مؤمنت را بپذیر و سخن آنان را رد کن ...
مبادا چیزی را که مایه زشتی و آبروریزی اوست در میان مردم نشر دهی ...
و شرف انسانیش را در هم بکوبی ...
که در این صورت شامل این آیه از کتاب خدا (آیه 19 سوره مبارکه نور) می شوی:
آنان که دوست دارند کار منکری را در میان اهل ایمان اشاعه و شهرت دهند ...
در دنیا و آخرت عذاب دردناک خواهند داشت و خداوند می داند و شما نمی دانید" ...
تفسیر برهان جلد 2 صفحه 730 ...

پی نوشت:
"اللهم مولای کم من قبیح سترته:
خدایا، ای مولای من؛ چه بسا کارهای زشتم را که پرده پوشی کردی" ...
مگر نه اینکه قرار بود ما جانشین خدا بر روی زمین باشیم ...
مگر نه اینکه خداوند روح خود را در انسان دمید ...
پس چرا سعی نمی کنیم صفات پروردگار رو در خود تقویت کنیم ... ؟!
چه بسیار مواقعی که خداوند رو با این دعا یا معانی چون این صدا زدیم ...
اما خودمون کارهای زشت دیگران رو برملا کردیم ...
دانسته یا نادانسته با آبروی دیگران بازی کردیم ...
مطمئن یا نامطمئن درباره اعمال و رفتار زشت و ناپسند آنها گفتیم و شنیدیم ...
اول به خودم و همکارانم – اهل قلم و رسانه – میگم ...
که به نظر من مخاطبان اصلی این حدیث هستیم ... !
خداوند اغماض میکنه و چشمپوشی؛ ما که بنده اوییم، نمیگذریم ... !
گناه و خطاهای دیگران در نظر ما بزرگ و نابخشودنی هست ...
گناهِ سرک کشیدن به حریم خصوصی دیگران و انتشار و پخش فیلم های مبتذل ...
و تصاویر ناپسند اگر بدتر و بیشتر از مفسده انجام شده در آن جمع نباشه، کمتر هم نیست ...
میل به عیب جویی از دیگران و انتشار رسوایی های جنجالی ...
رویه ناپسندی هست که اخلاق جامعه رو فاسد میکنه ...
کاش ما هم ستارالعیوب باشیم ...
بعونک یا غفار الذنوب ...

+ قبل نوشت ...
تبلیغ یک ساندویچ فروشی لوکس در تهران؛
ساندویچ فروشی جاسمین در سال 1353 در تهران تاسیس شد ...
و برای اولین بار ساندویچ با نان باگت و سُس فرانسوی را در ایران عرضه کرد ...

چه قیمت هایی ... !؟
ریالِ خدا بیامرز رو ببینید چه رواجی داشت ... !؟

اینم روی جلد مجله تهران مصور ... (+ +)
10 روز بعد از شهادت استاد مرتضی مطهری ...
(21 اردیبهشت 1358) ...
گذشته از تیترها، قیمت این مجله هم جالبه ... !
پروفسور کاظم معتمدنژاد درگذشت ...
خبرش رو در وبلاگ "علوم ارتباطات" خوندم ...
بعدش پیامک، کامنت، ایمیل و ...
بود که بین بچه های ارتباطات رد و بدل شد ...
به هم خبر دادیم و تسلیت گفتیم ...
برای اهالی رسانه ..
اونم کسانی که در دانشگاه علامه طباطبایی (ره) درس خوندند ...
پرفسور معتمدنژاد یعنی پدر علم ارتباطات ...
از بیماری پارکینسون و همین طور به حالت کُما رفتن ایشون خبر داشتیم ...
اردیبهشت امسال - در مراسم رونمایی از سردیس او در فرهنگسرای رسانه تهران ...
به همین دلیل حضور نداشت ...
و قابل پیش بینی بود در همایش نکوداشتش ...
که قرار بود شنبه آینده - 23 آذر ماه در نخستین روز از هفته پژوهش ...
در سالن شهید مطهری دانشکده علوم اجتماعی ..
و ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی (ره) برگزار بشه نیز نخواهد بود ...

اما استاد هم رفت ...
از دنیایی که سرای ماندن نیست ...
پیرمرد دوست داشتنی دانشکده علوم ارتباطات ...
با گام های آهسته و استواری که بر می داشت ...
استادِ استادهای ما بود ...
و نویسنده بسیاری از کتاب های ما ...
بنیانگذار علم ارتباطات و احیاگر آموزش روزنامهنگاری در ایران ...
که تألیفات و ترجمه های ایشون ...
هنوز هم از جمله منابع مرجع روزنامه نگاری کشور به حساب میاد ...
همیشه امیدوار بود و رو به جلو ...
در بیشتر از نیم قرن تولید علم در حوزه ارتباطات ...
بومی سازی دانش روزنامه نگاری و حقوق مطبوعات ...
برای ترویج اخلاق حرفه ای در فعالیت های مطبوعاتی نیز خیلی تلاش کرد ...
درگذشت ایشون رو به جامعه رسانه ای کشور به ویژه شاگردانش ...
و همه استادان روزنامه نگاری و ارتباطات تسلیت میگم ...

بعد نوشت:
تهران، قطعه نام آوران، اینجا همه غمگین اند ... (+)

این پُست قرار بود بیشتر درباره "روز دانشجو" باشه ...
ولی قسمت این شد که یاد "همیشه استاد" رو گرامی بداریم ...
فرقی هم نمیکنه ...
استاد و دانشجو، هر دو مسافران یک قطارند ...
یکی پیشرو و دیگری دنباله رو ...
مهم اینه که قطار علم و دانش از حرکت باز نمونه و راهش رو درست بره ...
و در هر ایستگاه ثمرات و سوغاتی های مفیدی داشته باشه ...
سخنی از شهید بهشتی (ره) هست که خیلی جای تأمل داره:
"دانشجو مؤذن جامعه است، اگر خواب بماند نماز امت قضا می شود" ...
امیدواریم که به حول و قوه الهی ...
گوش شیطان کر و چشم دشمنان کور ...
دانشجویان امروز ما - هم ...
سختکوش، پرسشگر، درسخوان، محقق، آگاه، بیدار و آینده نگر باشند ... :)
 
   
   
  
روز دانشجو بر همه دانشجویان عزیز مبارک ...
🔹 قبل نوشت ... (+)

رسانه ها، آیینه و انعکاس اوضاع جامعه هستند ...
آدم ها و افراد جامعه هم خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر القائات رسانه ها قرار دارند ...
به طور مثال ...
جامعه ای که به سمت بی حیایی پیش بره ...
رسانه هاش رسواگر می شوند ...
و مدام دنبال افشاگری و مچ گیری اند ...
اخبار و مطالب افشاگرانه که زیاد بشه ...
حالت تهوع آوری از سیمای اجتماع ترسیم میشه ...
و این دور باطل ادامه پیدا میکنه ...
نفس سیری ناپذیر انسان هم که سرکش و چموشه ...
در هر دو سوی این ماجرا گردنکشی میکنه ...
و میشه وضعیت الان کشور ما ...
خبر رسوایی مالی و اخلاقی و بی آبرویی افراد و شخصیت های مختلف ...
از ورزشکار و بازیگر و مجری های سرشناس گرفته ...
تا وزیر و وکیل و مردم عادی ...
شده نقل و نبات مجالس و محافل ...
و چرخش گناه آلود اخبار، بی تقوایی ها، نقض حریم شخصی و خصوصی افراد ...
و فضای بی اعتمادی و هراس آلودی که در میان مردم ایجاد میشه ...
در نهایت به بی تفاوتی جامعه در قبال این اخبار منجر میشه ...
وقتی کسی آخرش، صحت و سقم ماجرا دستگیرش نمیشه ...
باطل با لباس حق یا با بخشی از حق وارد میدان میشه ...
و زمان، اجازه رمزگشایی و افشای حقیقت رو به افراد نمیده ...
دیگه تعجبی نداره که مردم، تماشاچی باشند ...
حتی با پیامک ها، بلوتـوث ها و فیلم های اینترنتی ...
به آن ماجراها، رسوایی و بی آبرویی در جامعه دامن بزنند ...
ماجراهایی که ترجیع بندش اینه: ما هم نمی دونیم ولی میگن ...
نمیخوام بگم رواج بی حیایی ...
و گسترش گناه و حتی گرایش به این اخبار و حوادث، وارداتیه ...
ولی با قاطعیت میشه گفت:
این بی اخلاقی ها و رسوایی ها، برازنده کشور مسلمان ما نیست ...

  
   
 
16 آذر 1332 هجری شمسی ...
دانشجویان در اعتراض به سفر نیکسون ...
معاون رئیس جمهور وقت آمریکا، در دانشگاه تهران به تظاهرات پرداختند ....
در آن روز سه نفر از دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران ...
به نام های احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی و مصطفی بزرگ نیا به شهادت رسیدند ...
سالروز شهادت این دانشجویان ...
به عنوان یاد و نمادی از حرکت و حضور آگاهانه شون روز دانشجو نامیده شد ...
تا ثابت بشه که دانشجو، فرزند آگاه زمان خویش است ...
حتی اگر دانشکده حقوق دانشگاه تهران ...
در آن سفر به ریچارد نیکسون دکترای افتخاری بدهد ...
 
      
روز دانشجو رو از جهات دیگر هم میشه بررسی کرد ...
اینکه دوران دانشجویی با تموم سختی ها و مشکلاتش ...
از بهترین ایام زندگی هر فرد تحصیلکرده ای به حساب میاد ...
یه جور دوران طلائی ... 
ما که دانشجو بودیم ...
دنیای ما، دنیای پرشور و حرارتی بود که دیگه تکرار نشد ...
دنیایی پُر از دغدغه نمره و جزوه، اضطراب شب امتحان ... 
و در کنار اون، احساس مسئولیت داشتن در قبال همه چیز ... !
... 
احساس اصلاح کردن دنیا و رفع تموم مشکلات جامعه ... !
...  
احساس اینکه ما آینده سازیم پس نباید بی تفاوت باشیم ...
...  
 
اگر کم و کاستی دیدیم، اعتراض کنیم و بیدار باشیم ...
و این بیداری رو در بحث و تبادل نظر خلاصه می کردیم ... !
... 
دنیایی سرشار از احساسات پاک، همراه با شوق دانستن ... 
گاهی به روزنامه تازه تأسیس "جامعه" سرک می کشیدیم ...
گاهی به برکت استادانی دیگر به "کیهان" و "اطلاعات" می رفتیم ...
و هیجان ها و لحظات اونا رو نظاره می کردیم ...
در حالی که صبح با ده نمکی - مدیرمسئول نشریه شلمچه - مصاحبه می کردیم ...
بعد از ظهرش نوار مصاحبه بورقانی ...
- معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد - رو برای کلاس فردا آماده می کردیم ...
چه سال هایی بود ...
سال های آموختن و تجربه کردن ...
سال های رشد و نمو قارچ گونه روزنامه در ایران ...
توی اون سال های پرالتهاب ...
آموختیم که نباید به لحظه ها دل سپرد ...
نباید در رنگ ها، جناح ها و پُست و مقام ها گم شد ...
و آموختیم که روزنامه نگاری رو به عنوان شغل خود نگاه کنیم ...
و اونو فدای عناصر پوچ و بی محتوا نکنیم ...
گرچه این آموخته های شعارگونه، در بسیاری موارد برای ما گرون تموم شد ...
خلاصه ...
دوران دانشجویی ما، دنیایی آرمانی بود ...
که برای ورود به این دنیای پرالتهاب ولی با نشاط باید دانشجو بود ...
البته من فقط به یه شرط حاضرم برگردم به اون دوران ...
یعنی دوباره دانشجو بشم ...
اینکه پای امتحان و نمره در میون نباشه ... 
اونم که لابد نمیشه ... 
پس فعلا بی خیال ...
و خوش باش به همین ایام که می گذره ...
... 
و اما اینکه دانشجوی امروز چه می کنه و چه دغدغه هایی داره ... ؟
و در کدوم مسیر گام برمیداره رو خودش باید بگه ...
  
   
 
وضعیت این روزهای رسانه های به اصطلاح آنلاین را که بررسی کنیم ...
نکات تأسف برانگیزی به دست می آید ...
چشم های جستجوگرشان به جای اینکه به دنبال کشف حقیقت باشد ...
به ورقه بغل دستی است ...
تقلب و از روی هم نویسی بیداد می کند ...
برای اینها مهم نیست که خبرگزاری رقیب یا فلان رسانه خبر یا مطلب را از کجا آورده ...
مهم این است که خبر را از آنجا بردارند ...
و به نقل از خودشان منتشر کنند تا از قافله عقب نمانند ...
بعدا می شود به دروغ و راست خبر فکر کرد ...
اگر راست بود که افتخار اول نویسی نصیب رسانه وزین شان می شود ...
وگرنه کاری ندارد ...
کی به کیه ... ؟!
یک "تکذیب شد" می گذارند اول همان خبر ...
و با خیال راحت، منبع خبری که پیش از این حذفش کرده بودند را افشا می کنند ... !
 
  
تازه کلی هم بر اخلاق حرفه ای ...
و اصرار همیشگی خود برای انتشار اخبار با منبع تأکید می کنند ...
و نهایت اینکه از مخاطبان پوزش می خواهند ...
و دوباره روز از نو، روزی از نو ...
این رویه در ماجرایی دیگر تکرار می شود ...
و به تریج قبای هیچ کس هم بر نمی خورد ...
که چه بلایی دارد سر فضای ارتباطات و اطلاع رسانی امروز می آید ... ؟
گویی این سبک خبرنویسی از شیوه جذب مخاطبِ "چوپان دروغگو" الگو برداری شده ...
بی آنکه به بلندتر شدن ديوار بیاعتمادی بین رسانه ها و مخاطب توجه شود ...
حال آن که این کار، نوعی فریب مخاطب است ...
و برای هیچ رسانه ای احترام و اعتبار به همراه ندارد ...
 
  
 
وقتی صحت و درستی خبر فدای سرعت شود ...
رسانه به جای حقیقتگویی و دادن اطلاعات و آگاهی به مخاطب ...
به دروغ پردازی و تشویش اذهان مردم مشغول و معروف می شود ...
و بدون شک عاقبت خوشی نخواهد داشت ....

نمونه این کار ...
خبر درگذشت ابوالفضل پورعرب، هنرمند سینما و تلویزیون است ...
که در روزهای گذشته ...
توسط همین به اصطلاح رسانه های آنلاین منتشر و تکذیب شد ...
شتابزدگی و کورس گذاشتن خبرگزاری ها ...
و پایگاه های اطلاع رسانی به ظاهر سرشناس برای اعلام ...
و بعد تکذیب این خبر واقعا تأسف بار بود ...
بار اول ...
خبر را به گزارش خبرنگار سينمايی یا رادیو و تلویزیون خبرگزاری خود اعلام کردند ...
و بعد که خواستند تکذیب کنند، نوشتند:
در حالی که خبرگزاری (...) خبر درگذشت ابوالفضل پورعرب را اعلام کرده ...
این خبر از سوی (...) تکذیب شده است ... !
یا خبرگزاری دیگر نوشت:
در حالی که میرعلایی در نشست خبری فیلم کودک و نوجوان ...
خبر درگذشت پورعرب را داد ...
فرزند این هنرمند، مرگ وی را تکذیب کرد ...
یا خبرگزاری هایی که همینک خبر اولیه را از روی سایت خود برداشته اند ...
به همین راحتی و به همین سادگی ...
بی آنکه به عواقب اجتماعی، روانی، عاطفی و ارتباطی این کار توجه کنند ...
مسأله، فقط این خبر و درستی یا نادرستی آن نیست ...
چه بسا اخبار مختلف اقتصادی، سیاسی و ورزشی ...
که اغلب توسط رسانه های ما با همین روش در فضایی نامعلوم ...
و آمیخته با دروغ منتشر می شود ...
رسانه هایی که این فضای ژورنالیستی را می پسندند ...
و کپی - پیست کورکورانه، در دستور کارشان قرار دارد ...
 
  
 
شاید زمان این باشد ...
که مراجع قانونی جدی تر ...
و با ضمانت اجرایی بیشتر بر کار این رسانه ها نظارت کنند ...
و شاید هم بد نباشد ...
که این رسانه ها به پسوند اسلامی خود کمی بیشتر پایبند باشند ...
 
  
 
 🔹
                    
                    🔹