تقویم روی فصل خزان ایستاده است ...
گویا پس از تو نبض زمان ایستاده است ...
در تو هزار بغض سترون نشسته است ...
در من هزار درد نهان ایستاده است ...
بی تو پرنده میل پریدن نمی کند ...
ذهن پرنده از هیجان ایستاده است ...
این واژه های تلخ معطر درون من ...
دیری در انتظار بیان ایستاده است ...
پشت دریچه های شب آلود ذهن من ...
اندوه شاعران جهان ایستاده است ...
پاییز در دقایق من مکث کرده است ...
انگار بی تو نبض زمان ایستاده است ...
مرتضی آخرتی ...