چهارشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت توسط یک خبرنگار
همیشه از قاصدک خوشم میومد ...
اتفاقا طبیعت سرسبز ما هم پُر بوده از قاصدک های نرم و لطیف ... :)
اغلب، قاصدک رو معادل خبررسان و خبرآور می دونیم ...
اونم فقط خبرهای خوش ...
نمی دونم چرا امسال در آستانه روز خبرنگار، به یادش افتادم ... ؟!
اونم در روزگاری که ما برای تهیه خبرهای خوش، باید خیلی انتظار بکشیم ...
و خیلی جست و جو کنیم ...

"دنیا پُر شده از قاصدک هایی که راهشان را گم می کنند ... !
نه می توانی خبری دهی ...
و نه خبری بگیری! " ...

البته ناامید نیستیم، می پرسیم و پیگیری می کنیم ...
جُز این هم نباید باشه ...
وقتی خبرنگاران مدعی اند که وجدان بیدار جهان و تصویرگران زمان خویش اند ...
در این روز میشه از مسائل و مصائب خبرنگاری نوشت ...
اینکه هنوز هم بسیاری از خبرنگاران از ابتدایی ترین مزایای شغلی بی بهره اند ...
از ساعت کاری و مرخصی گرفته تا بیمه و تسهیلات و امنیت شغلی ...
یا از زیبایی ها و جذابیت های آن حکایت کرد ...
از کنجکاوی ها، بی تابی ها و لحظه شماری های تولید یک خبر گرفته ...
تا شوق و شیرینی به ثمر نشستن آن ...
از هیجانات به روز بودن و تحرکاتش گرفته تا لذت رشد و تحول، در این راه بی انتها ...
اما بهتره از همه اینها بگذریم ...
و یادی بکنیم از شهيد حوزه قلم و انديشه ...
خون نگار مظلوم و بی دفاعی که هر سال به نام نامی اش روز خبرنگار رو گرامی می داریم ...

"هفدهم مرداد ماه سال 77 ...
اينجا محل كنسولگری ايران در مزار شريف است ...
من محمود صارمی ...
خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران هستم ...
گروه طالبان چند ساعت پيش وارد مزار شريف شدند" ...
خبر فوری:
"مزار شريف به دست طالبان سقوط كرد ...
عدهای از افراد طالبان در محوطه كنسولگری ديده میشوند ...
به من بگوييد كه چه وظيفهای" ...
و ناگهان ارتباط تلفنی قطع میشه...
بدین ترتیب شهید صارمی ...
آخرین گزارش خبری اش رو ققنوس وار با جان خویش به ثبت رسوند ...
تا 17 مرداد ماه هر سال به عنوان روز خبرنگار ماندگار بشه ...

خلاصه اینکه؛
"صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی"...
شده حکایت خبرنگاری ما ...

و اما بعد! ... :)
