
روحش شاد ...
یازدهم آذر ماه هر سال که میاد ...
گیلان، لبریز از یاد و نام بزرگمرد تاریخ این سرزمین - میرزا کوچک خان - میشه ...
امسال هم اخبار و مراسم متنوعی به مناسبت نود و دومین سالگرد شهادتش داریم ...
از برگزاری یادواره شهید میرزا کوچک خان جنگلی، همایش و نمایشگاه گرفته ...
تا شعرخوانی و اجرای بزرگترین نمایش خیابانی در رشت ...
داستان زندگی میرزا کوچک ...
پُر از رشادت است و حُبّ وطن ...
میرزا، سرشار از ادب بود و فروتنی ...
صریح اللهجه بود و طرفدار عدل و آزادی و حامی مظلومان ...
از وقتی داستان زندگی اش رو شنیدم ، به خصوص در کودکی هایم ...
از پایان تلخش یعنی مرگ در تنهایی و سرمای کوهستان ...
و بریدن سرش برای کسب جایزه خیلی متأثر شدم ...
می دونستم که تاریخ از این ظلم ها بسیار دیده ...
و این جنایت های بشری از زمان هابیل و قابیل بوده اما بریدن سر یک انسان ...
وحشیانه ترین جنایتی است که میشه تصور کرد ...
اصلا بخشی از مظلومیت امام حسین (ع) به همین مسأله مربوط هست ...
که یزیدیان ملعون چطور راضی به این کار شدند ... ؟!
اولین بار که در کتاب های درسی ام خونده بودم ...
سر یخ زده میرزا رو بعد از شهادتش از بدن جدا کردند ...
بسیار تأسف خوردم از اینکه چرا گاهی - آدم ها - به این درجه از قساوت می رسند ... ؟!
![]()
" خبر درگذشت میرزا ...
به گوش محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید ...
نامبرده به همراه شماری تفنگچی به خانقاه رفت ...
و اهالی را از دفن اجساد منع کرد ...
سپس دستور داد یکی از همراهان وی که رضا اشکستانی بود ...
سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند ...
محمدخان سپس سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال برده ...
و آنگاه به رشت برده و تسلیم فرماندهان نظامی کرد ...
سر میرزا کوچک خان را در مجاورت سربازخانه رشت ...
تا مدت ها در معرض تماشای مردم قرار داده ...
و سپس خالو قربان که از یاران سابق میرزا و از هواداران سردار سپه بود ...
آن را به تهران فرستاد ...
و به دستور سردار سپه در گورستان حسن آباد دفن کردند ....
بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام - محرمانه ...
سر میرزا را از گورکن تحویل و به رشت برده ...
و در محلّی موسوم به سلیمان داراب به خاک سپرد " ...
اون موقع که این مطالب رو می خوندم ...
فکرش رو هم نمی کردم که در دنیای به ظاهر پیشرفته و متمدن امروز هم ...
این سر بریدن ها ادامه داشته باشه ... !
اخبار و اقوال؛ فیلم ها و تصاویر زیادی از وحشی گری ها ...
و جنایات بشری که هر روز منتشر میشه ...
کشتار وحشیانه مردم بی دفاع و بی گناه توسط تکفیری ها ...
در کشورهایی چون سوریه، یمن، مصر، بحرین، عراق، پاکستان و افغانستان ...
از سوی وهابیون و سلفی ها ...
مثل سر بريدن 5 جوان سوری به وسیله گروهک تروريستی جبهه النصره در دمشق ...
یا سر بریدن سرباز جوان ارتش سوریه به دست عناصر القاعده ...
که خبرنگار آمریکایی تصاویرش رو به همراه متنی دردناک در اینترنت منتشر کرد ...
مثل اینکه تا دنیا دنیاست؛ توحش دوران جاهلیت ادامه خواهد داشت ...
![]()
اگر از عمر دنيا جز يک روز باقى نمانده باشد ...
خداوند آن روز را طولانى گرداند تا در آن قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد ...
همچنان كه آكنده از ظلم و جور شده باشد " ...
امروز یازدهم آذر ماه ...
در نود و یکمین سالروز شهادت میرزا کوچک جنگلی ...
همه از این قهرمان بزرگ آزادی خواهی گفتیم و شنیدیم ...
سالهاست برایش یادواره، همایش و نمایشگاه برگزار می کنیم ...
امسال هم برای قدردانی از سردار جنگل ...
زیبا کنار رشت - میزبان نخستین کنگره ملی روحانی شهید میرزا کوچک جنگلی بود ...
رئیس جمهور، جمعی از مسئولان، نخبگان، هنرمندان، محققان ...
و اندیشمندان کشور در این کنگره حضور داشتند ...
امروز یکی از سخنرانان گفت:
"برای میرزا پیام پُست و مقام می رسد اما میرزا آن را حرام می داند ...
و می گوید: مرا خواهند کشت اما صد سال دیگر بزرگداشت خواهند گرفت ...
سخن میرزا زودتر از آنچه گفت، تحقق یافت" ...

این جمله بیشتر از تموم مطالبی که ازش شنیدم، منو تحت تأثیر قرار داد ...
تا کی تاریخ تکرار بشه و ما ازش درس نگیریم ... ؟!
میرزای قهرمان و مبارز به اعماق جنگل رفته بود ...
تا در فرصتی مناسب بتونه نيروهای پراکنده اش رو سازماندهی کنه ...
اما مثل همیشه تاریخ، دشمنان دوست نما - تنهاش گذاشتند ...
مانند آنچه کوفیان بر سر مولا حضرت علی (ع) آوردند ...
یا مظلومیت سیدالشهداء حضرت امام حسین (ع) ...
و امروز هم ولی عصر ما حضرت صاحب الزمان (عج) ...
"عمریست که از حضور او جا ماندیم ...
در غربت سرد خویش تنها ماندیم" ...
![]()
آخرین نامه منتسب به میرزا کوچک خان، گویای همین دلتنگی و تنهایی است:
"هوالحق ...
لیله شنبه 5 عقرب 1300 ...
آقای میرآقا دام اقباله العالی ...
دوست عزیزم ...
در این موقع که پاره ای از دوستان ما ...
امتحان بی وفایی خود را داده محرمانه و آشکار تسلیم دشمن شده ...
و با مقاصد آنان همراهی می نمایند ...
مراسله شما را زیارت کرده فوق العاده مسرور و خوشحال گردیدم ...
آری آقای من، دوستان را باید در مواقع سخت امتحان نمود ...
من از این مسئله مسرورم که رفقای همراه به هیچ وجه لغزشی در افکار آنها راه نیافته ...
و با کمال قوت قلب مصمم دفاع و فداکاری هستند ...
عجالتاً با رویه ای که دشمنان ما پیش گرفته اند ...
و شما به خوبی مسبوق هستید ...
شاید به طور موقت یا دائم توانستند موفقیت حاصل نمایند ...
ولی اتکای بنده و همراهان به خداوند دادگری است ...
که در بسیاری از این اتفاقات ما را در پرتو توجهات خود محافظت کرده است ...
به جز خداوند به هیچکس مستظهر نبوده ...
و امیدوارم که توجهات کامله اش شامل حال و یار و معین ما باشد ...
افسوس می خورم که مردم ایران پس از محو ما خواهند فهمید ...
ما که بودیم و چه می خواستیم و چه کردیم ...
معروف است: النعمة اذا فقدت عرفت ...
مردم همه منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری به میان نباشد ...
پس از آن که نتایج تلخی از سوء افکار و انتظار خود دیدند ...
آن وقت دو دست ندامت به سر کوفته قدر هویت ما را می فهمند ...
بلی آقای من، امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب می کنند ...
در صورتی که هیچ قدمی جز در راه آسایش مردم ...
و حفاظت مال و جان و ناموس آنها برنداشتیم ...
ما هرگونه اتهاماتی را که به ما نسبت می دهند می شنویم ...
و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار می کنیم ...
عجالتاً تحت تقدیرات الهی هستیم تا ببینیم کار، به کجا منتهی خواهد گردید ...
در خاتمه سلامتی و دوام شما را از خداوند مسئلت داشته ...
ادعیه خالصانه خود را تقدیم می دارد" ...
![]()
روحش شاد و یادش گرامی باد ...
🔹