پنجشنبه ششم اسفند ۱۳۹۴ ساعت توسط یک خبرنگار

هیچ وقت فضای ساکت وب رو دوست نداشتم ...

از ابتدای وبلاگ نویسی تاکنون آهنگ های مختلفی روی وب گذاشتم ...

اول از همه آهنگ به این عکس ها خیره شو، خیره شو با صدای حامد زمانی ...

که مدت ها آهنگ ثابت وبلاگم بود ...

یه بار خانومی از اصفهان برام نوشت که این آهنگ رو خیلی دوست داره ...

و بعدِ خوندن مطالب وب تا مدت ها آهنگ رو گوش میده ...

باهاش گریه میکنه و آروم میشه ...

بهش گفتم: اینکه کسی با گریه آروم بشه، خودش موهبتی هست ...

اما من ناراحت شدم از این حرف شما ...

و امیدوارم روزی بیای و از خنده هات برام بنویسی ...

خدا رو شکر دو سال بعدتر، از رفع مشکلاتش برام نوشت ...

و عکس پُر لبخندش رو برام فرستاد ...

در مدتی که گذشت ...

بیشتر، موزیک های بی کلام روی وب گذاشتم ...

سایتی بود که کدآهنگ های زیبایی ارائه می کرد ...

خیلی از دوستان هم به واسطه سوژه نگار باهاش آشنا شدند ...

متأسفانه به دلایل نامعلوم از دسترس خارج شد ...

تا اینکه به طور اتفاقی وبلاگ بـ ـی لهـجـ ـه بـخـ ـوان رو دیدم ...

کدآهنگ های بی کلام بسیار متنوعی داشت ...

متناسب با وبلاگ های بلاگفا ...

مدت ها از کد موزیک های این وبلاگ استفاده کردم ...

گاهی کامنت تشکر آمیز نوشتم ...

و خیلی وقت ها هم - مثل دیوار مهربانی - فقط آهنگ مورد نظرم رو برداشتم ...

و دعاش کردم ... :)

به خاطر زحمات مفیدش ...

دو روزی هست که دو تا از کد آهنگ های بی کلام مورد علاقه ام رو ...

در سری نوزدهم آهنگ ها دیدم ...

ورژن پیانو آهنگ های انتخاب و عادت از فریبرز لاچینی ...

نوستالژیک و بسیار زیبا و آرامبخش ...

شما هم اگر به کد موزیک وبلاگ نیاز دارید ...

یا به دانلود و شنیدن موسیقی بی کلام و ملودیک علاقه مندید ...

به این وبلاگ مهربانی سر بزنید ... :)

برچسب ها :

وبلاگ

،

دوست

،

آهنگ بی کلام انتخاب

،

آهنگ بی کلام عادت

یکشنبه دوم اسفند ۱۳۹۴ ساعت توسط یک خبرنگار

دوستی نوشت: مگه اونجا انتخابات نیست ... ؟!

چرا درباره اش ننوشتی ... ؟!

دوستانی نوشتند: چرا اینجا این طور شده ... ؟!

هستید و نیستید ... !

بله هستم ...

اما نه مثل قبل ...

دلم هم تنگ شده برای اون روزها ...

برای خبر تحلیل ها و بداهه نوشتن هام، تبادل نظر ...

وبلاگ خوانی و کامنت نوشتن هام برای دوستان - حتی ...

اما بعید می دونم دیگه مثل اون روزها بیاد ...

گذشته از برخی نگفتنی ها که تجربه کردم ...

فعلا نه وقت قبل رو دارم ...

نه رغبتش رو ...

وقت سوژه نگاری ام رو به کاری جدید در خبرنگاری اختصاص دادم ...

جدید از این نظر که وقت آزادم رو در حوزه ای تخصصی در خبر صرف می کنم ...

به هر حال هر کاری در شروع، مطالعه بیشتری میخواد ...

در اولین فرصت درباره اش می نویسم ...

ان شاءالله ...

با تشکر از دوستان و خوانندگانی که همیشه همراهم بودند ...

و هستند ...

و یاد باد مهر و دوستی آنها که نیستند ...

تصمیم جدیدی برای تغییر در روند وبلاگ برای روزهای باقی مانده سال ندارم ...

جُز اینکه به درخواست برخی دوستان ...

قسمت کامنت های وبلاگ رو فعال می کنم ...

برای برخی پُست ها، فعلا ...

البته به شرط تأیید برخی کامنت ها ...

چقدر برخی، برخی، برخی نوشتم؟! ... :)

چرا و چگونه اش هم بمونه برای بعد ...

ان شاءالله ...

همین قدر بگم که ...

به قول فاضل خان نظری: ...

"غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد"! ...

برچسب ها :

وبلاگ

،

سوژه نگار

،

یک خبرنگار

،

خبرنگاری

جمعه بیستم آذر ۱۳۹۴ ساعت توسط یک خبرنگار

اینجا سوژه نگار است ... 

صدای ما رو از بلاگفا می شنوید! ... :)

دوستان و خوانندگان محترم ...

بعد از یک سال وبلاگ نویسی در بلاگ بیان ...

برگشتم بلاگفا ...

ییلاق قشلاق وبلاگی که میگن یعنی همین ... 

برچسب ها :

سوژه نگار

،

وبلاگ

،

بلاگفا

،

بلاگ بیان

یکشنبه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۴ ساعت توسط یک خبرنگار

بعد از مدت ها ...

سلام بر دوستانِ بلاگفایی ...

البته اگر دوستی باقی مونده باشه ... !

با اتفاقی که در بلاگفا افتاد ...

و بلائی که سر پُست ها و کامنت های دو سال گذشته اومد ...

انگیزه نوشتن در اینجا به کلی در من از بین رفته بود ...

به خصوص که ...

قالب قبلی وبم - که خیلی دوستش داشتم - رو هم قبول نکرد ...

به خاطر برخی سایت های آپلود عکس که در اون استفاده شده بود ...

بعد از اون هر قالبی روی این وب گذاشتم، خوشم نیومد ... !

تا اینکه این قالب رو در وب یکی از دوستان خوبم دیدم، فعلا خوشم اومد ...

همین انگیزه ای شد که سوژه نگارِ بلاگفا رو بروز کنم ...

الان حسّ زلزله زده ای رو دارم که به خونه اش برگشته! ... :| 

برچسب ها :

وبلاگ

،

سوژه نگار

،

دوست

،

بلاگفا

دوشنبه یکم تیر ۱۳۹۴ ساعت توسط یک خبرنگار

 سلام بلاگفا جان ... 

خوش اومدی ... :)

امیدوارم رفع کسالت شده باشه ...

الان خسته ام، تازه از سرکار اومدم ...

ریا نباشه! - روزه ام ...

توی دمای 33 درجه امروزِ رشت - تشنه و گرسنه ... 

به خودم حق میدم که رمز عبور وبم رو فراموش کرده باشم ... !

بعد حدود 2 ماه بی استفاده بودنش! ... :|

درود به همه خوانندگان و دوستان بلاگفایی ام ...

البته اگر باشند هنوز ... !

برچسب ها :

وبلاگ

،

سوژه نگار

،

دوست

،

بلاگفا

یکشنبه نهم آذر ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

" اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است ...

دنیا برای از تو سرودن، مرا کم است ...

اکسیر من! نه اینکه مرا شعر تازه نیست ...

من از تو می ‌نویسم و این کیمیا کم است ...

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست ...

در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است ...

تا این غزل شبیه غزل ‌های من شود ...

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است ...

گاهی تو را کنار خود احساس می‌ کنم ...

اما چقدر دل ‌خوشی خواب ‌ها کم است ...

خون هر آن غزل، که نگفتم به‌ پای توست ...

آیا هنوز آمدنت را بها کم است " ... ؟!

برچسب ها :

سوژه نگار

،

نوشتن

،

وبلاگ

،

بلاگفا

جمعه هفتم آذر ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

سپاس از همراهی همیشگیِ شما دوستان خوبم ...

دعوتید به سوژه نگارِ ساکن در بلاگ بیان .... :)

به آدرس:

شرمنده آقای بلاگفا ... !

من نخواستم آدرس مسدود شده شما رو نمایش بدم ... (+)

برخی دوستان اغفالم کردند و این روش رو پیشنهاد کردند! ... :))

و الّا من خودم راه دیگه ای برای عبور از تحریم شما در پیش گرفته بودم!! ... :|

برچسب ها :

سوژه نگار

،

وبلاگ

،

بلاگفا

،

بلاگ بیان

سه شنبه چهارم آذر ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

بعد نوشت: 

دعوتید به سوژه نگارِ ساکن در بلاگ بیان ... :)

وسیله ایاب و ذهاب – آدرس - در کامنتِ همین پُست ... :))

برچسب ها :

وبلاگ

،

سوژه نگار

،

نوشتن

،

بلاگفا

چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

بلاگفا و بلاگ بیان ...

از اونجایی که من خیلی صبور نیستم؛ متأسفانه ...

مدت هاست کاسه صبرم از موانع و محدودیت های بلاگفای عزیز لبریز شده ...

علی رغم خاطرات و ارادتی که هست؛

شعبه ای دیگر! از "سوژه نگار" رو به کمکِ یکی از دوستانِ عزیز ...

در "بلاگ بیان" راه اندازی کردم تا کم کم به اونجا کوچ کنم ...

هنوز به محیطِ بلاگ بیان آشنایی چندانی ندارم و کمی احساسِ غریبی می کنم! ... :))


البته این دوستِ ما میگه:

باید عِرقِ بلاگفایی رو کنار بذاری تا بتونی به اینجا عادت کنی ... :)

راستش از هر چی در بلاگفا بگذریم، از گُل هایِ قرمزش نمیشه گذشت ...

آهان؛

اینم بگم که سوژه نگار [فعلا] جُز بلاگ بیان، شعبه دیگه ای نداره ... :)

اگر صفحه ای در فیس بوک یا سایت و وبلاگی در جای دیگه به این نام دیدید؛  

حتما از عنوانِ این وبلاگ تقلید کرده! ... :/

عنوانِ وبلاگم اورجینال و اختصاصیه که 2 سالِ تموم بهش فکر کرده بودم ...

و 2 ساعتِ تموم هم - قبل از ثبتِ این عنوان در بلاگفا -

درباره اش با 2 نفر از اعضایِ خانواده ام تبادل نظر کرده بودیم ... !

امان از این تقلیدهایِ فله ای و سرقت های فرهنگی! ... :|

برچسب ها :

سوژه نگار

،

وبلاگ

،

بلاگفا

،

بلاگ بیان

چهارشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

اولین پُستِ وبلاگ در سال 93 رو اگر یادتون باشه ...

به موضوعِ تبادل نظر اختصاص داده بودم ... (+)

با مرور مدتی که گذشت؛

می بینم که خدا رو شکر – کم و بیش ...

به برخی از اهداف و برنامه هایی که داشتم، رسیدم ...

گرچه هنوز خیلی فاصله هست تا مطلوب شدن ... !

با این حال؛ این روزها که تابستون کم کم داره تموم میشه ...

باید به فکر طرح ها و برنامه ریزی های جدید بود ...

پس در روزهای باقیمانده تا پائیز 93 یک "لینک تکانی" دیگر خواهیم داشت ...

پیشاپیش تشکر می کنم از همه همراهان خوب و صمیمی ...

به قولی دیگر:

"از کسانی که با من می مانند؛ سپاسگزارم ...

آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می دهند ...

از کسانی که مرا ترک می کنند؛ متشکرم ...

آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست" ...

 ممنونم از دوست عزیزی که این تصویر نوشته زیبا رو به من هدیه داد ... :)

برچسب ها :

سوژه نگار

،

یک خبرنگار

،

نوشتن

،

وبلاگ

جمعه سی و یکم مرداد ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع) ...

سپاس خدایی که بار دیگر ...

توفیقِ زیارتِ امام ابوالحسن علی‌ بن موسی الرضا (ع) رو نصیبِ ما کرد ...

مشهدِ مقدس ...

شاید از معدود شهرهایی باشه که – بعدِ گیلان – در آن احساسِ غُربت نمی کنم ... !

مردمانی بسیار خوب و مهمان نواز و زائرانی مشتاق و دل نگران و میزبانی رئوف و مهربان ...

خوش به حالِ همجوارانِ امام رضا (ع) ...

پیش از این به یکی از دوستان که همسایه امام رضا (ع) هست، گفته بودم:

آقا هوایِ مجاورانش رو یه جورِ دیگه داره ...

ولی ایشون معتقد بود:

این طور نیست دعای زائر برو داره، ما که مجاوریم تکراری شدیم ... !

قرار شد یه روز پُستی در این مورد بنویسه و تشریح کنه علتِ این گفته اش رو ... !

منتظرم ایشون یا هر کدوم از دوستان که میتونند در این مورد بنویسند ...

چون موضوعِ جالبی هست به نظرم،

به اضافه اینکه چرا در سطح شهر مشهد آبِ آشامیدنی این قدر کم پیدا میشه ... ؟!

با وجودِ این همه زائر و مهمان و هوای گرمی که هست ...

وجودِ آبسردکن یا مکان هایی برای فروش آب معدنی سرد خیلی ضروریه ... !

نمی دونم شاید ما در استانمون بدعادت شدیم ...

بس که به فاصله هر چند مغازه ...

یه سوپرمارکت برای فروشِ مایحتاجِ روزمره مردم و گردشگران هست ... !

بگذریم و برسیم به اصلِ مطلب؛

اسامی تمام دوستان وبلاگی رو یادداشت کرده بودم ...

و برای امامِ زمانم، تک تکِ اعضای خانواده، دوستان و همکاران دنیای واقعی ...

و تمام مریضان، آرزومندان و اموات - هر بار که به حرم رفتم - دعا کردم ...

در این مدت نیم نگاهی هم به وبلاگ داشتم و کامنت های عمومی و خصوصی رو خوندم ...

و هر دوستی که التماسِ دعا داشت؛ بیشتر به یادش بودم ...

"تا چه قبول افتد و چه در نظر آید" ... ؟!

اینم چندتا عکس دیگه برای شما به عنوان سوغاتی ...

و برای خودم به عنوان یادگاری ... :)

پ.ن 1:

دل شکسته رفتیم دل تنگ برگشتیم ...

"وقتِ ورود در حرم تو هوایی ام ...

وقتِ خروج تازه زمین گیر می شوم " ...

پ.ن 2:

در اولین فرصت به تمومِ کامنت ها جواب میدم؛ ان شاءالله ...

پ. ن 3:

برچسب ها :

لذت عکاسی

،

وبلاگ

،

سوژه نگار

،

یک خبرنگار

پنجشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

"همیشه از حرمت ، بوی سیب می آید ...

صدای بالِ ملائک، عجیب می آید ...

سلام! ضامن آهو، دلِ شکسته من ...

به پای بوس نگاهت، غریب می آید" ...

بالأخره بعد از سه سال دوری و انتظار ... (+++++

راهی مشهد مقدس هستم ... 

برای زیارتِ مرقدِ مطهر امامِ هشتم علی ابن موسی الرضا (ع) ...

نائب الزیاره همه شما دوستان خواهم بود؛ ان شاءالله ...

اگر هم برنگشتم؛

چنانچه یادتون بود و اگر حوصله و حسّش رو داشتید؛

گاهی صلواتی برای آرامشِ روحِ یک خبرنگارِ سوژه نگار بفرستید ... :)

حلال بفرمایید ...

یا علی مدد ...

برچسب ها :

سوژه نگار

،

یک خبرنگار

،

وبلاگ

،

دوست

یکشنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

حافظ نوشت:

"ما درس سحر در ره میخانه نهادیم ...

محصول دعا در ره جانانه نهادیم ...

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش ...

این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم ...

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد ...

تا روی در این منزل ویرانه نهادیم ...

در دل ندهم ره پس از این مِهر بتان را ...

مُهر لب او بر در این خانه نهادیم ...

در خرقه از این بیش منافق نتوان بود ...

بنیاد از این شیوه ی رندانه نهادیم ...

چون می‌رود این کِشتی سرگشته که آخر ...

جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم ...

المنه لله که چو ما بی‌دل و دین بود ...

آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم ...

قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ ...

یا رب چه گدا همت و بیگانه نهادیم" ...

پی نوشت:

دوستانِ خوبم ...

سپاس از حضور و نظراتِ مفیدتون ...

در اولین فرصت پاسخگوی محبتِ شما خواهم بود ...

ان شاءالله ...

یه مرخصی کوتاه از این فضا خواهم داشت ...

احتمالا تا بازیِ آلمان و برزیل ... :)

برچسب ها :

حافظ نوشت

،

فوتبال

،

دوست

،

وبلاگ

:|

سه شنبه سوم تیر ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

سوژه اصلی این پُست، پس از اعتراضِ دوستان به ادامه مطلب تبعید شد ... :)

فکر نمی کردم تصویرِ خیلی ناراحت کننده ای باشه ... !

به نظرم خبرنگاری - بدجور - روحیه ما رو خشن کرده ... :|

علی الحساب؛

این مصاحبه رو - هم - اگر دوست داشتید، بخونید:

آرزوی علیرضا حقیقی ... (+)

18+ در ادامه مطلب ... !

بعد نوشت:

این پُست های حذف شده بلاگفا در سال 93 رو بعدها دوباره منتشر کردم!

بعضی رو از سایت آرشیو وبلاگ ها،

بیشترشون رو هم از نسخه پشتیبان از مطالب وبلاگ که قبلا داشتم!

در این پُست ادامه مطلب رو ذخیره نکرد!

الان نمی دونم چی بود؟! ... 

دارم از کنجکاوی می میرم! ... :)

برچسب ها :

فوتبال

،

وبلاگ

،

بلاگفا

،

نوشتن

دوشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

صرفا جهت اطلاع ... :)

در اولین پُست سال 93 ...

تصمیم های جدیدم مبنی بر اهمیت تبادل نظر در سال جدید رو اعلام کرده بودم ... (+)

با این حال در دو ماه گذشته بسیاری از دوستان جدید و قدیمی ...

بابت کم شدن حضورم در وبلاگ هاشون به صورت خصوصی و عمومی گله داشتند ...

بنابراین بهتر دیدم پُستی رو به این موضوع اختصاص بدم ...

و بار دیگه یادآور بشم که حضور مخاطب ...

و مشارکتش در بحث و اظهار نظر در اینجا بیش از هر چیز برای من اهمیت داره ... (+)

یعنی ان شاءالله خواننده اغلب وبلاگ های دوستان هستم ...

ولی فقط برای اونایی نظر میذارم که اینجا حضور دارند ...

این مورد نه اجباره نه تهدید بلکه توضیحی هست برای ارتباط بیشتر و بهتر ...

چون من این وبلاگ رو برای تبادل فکر و اندیشه و تعامل با مخاطب راه اندازی کردم ...

نه برای دوستیابی و ...

گرچه دوستانِ خوب و زیاد داشتن باعث خوشحالیه ...

اما بیشتر از اون، داشتنِ دوستانِ همراه و اهل نظر هست که مایه مباهات منه ...

همین جا از همراهانِ همیشگی ...

که تاکنون به من افتخار همنشینی و هم صحبتی در این فضا رو دادند،

صمیمانه تشکر می کنم ...

و برای تمام خوانندگانِ سوژه نگار آرزوی توفیق و تندرستی دارم ...

"هر که شد مَحرَمِ دل در حَرم یار بماند ...

وآن که این کار ندانست در اِنکار بماند ...

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر ...

یادگاری که در این گُنبد دَوّار بماند " ...

برچسب ها :

سوژه نگار

،

وبلاگ

،

دوست

،

نوشتن

یکشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

"هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد ...

خداش در همه حال از بلا نگه دارد ...

 حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست ...

که آشنا سخن آشنا نگه دارد ...

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای ...

فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد ...

 گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان ...

نگاه دار سر رشته تا نگه دارد ...

صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی ...

ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد ...

 چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت ...

ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد ...

سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری ...

که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد ...

 غبار راه گذارت کجاست تا حافظ ...

به یادگار نسیم صبا نگه دارد" ...

تقدیم به سوژه نگار در سالروز دو سالگی اش ... :)

و دوستانِ همراه ... 

"خدایا؛ یک لحظه هم ما رو به حال خودمون رها نکن" ...

برچسب ها :

سوژه نگار

،

وبلاگ

،

بلاگفا

،

دوست

شنبه دوم فروردین ۱۳۹۳ ساعت توسط یک خبرنگار

اینم سال 93 و اولین پُست سوژه نگار  ... :)

اول؛ تشکر می کنم از همه دوستانی که سال نو رو تبریک گفتند ...

چه آنها که کامنت عمومی گذاشتند ...

چه دوستانی که خصوصی تبریک گفتند یا از طریق ایمیل و ...

مدت هاست – بنا به دلایلی - کامنت های خصوصی رو نمیخونم

مگر آنلاین باشم و کامنتی برسه ...

اما این یکی دو روز اخیر همه کامنت ها رو خوندم ...

ممنونم از همه دوستان ... :)

دوم؛ در این پُست یکی دو برنامه ریزی و تصمیم جدید اعلام میشه ...

امیدوارم شدنی و قابل اجرا باشه ...

سوم؛ در سالی که گذشت

با دوستان خیلی خوب و قابل احترامی آشنا شدم ...

و درس ها و تجربیات زیادی آموخته و اندوختم ... 

خاطرات تلخ و شیرین زیادی هم داشتم، البته بیشتر شیرین بود ...

چون من تمام سعی ام رو کردم که خیلی وارد حاشیه های وبلاگ نویسی نشم ...

برای همین خیلی دعوت ها و نظرات خصوصی آن چنانی رو نادیده گرفتم ...

به نظرم تا حدودی در آن مسیری که می خواستم وارد شدم ...

و اگر خدا بخواد رو به همون سمتی هستم که از ابتدا طراحی کرده بودم ...

وبلاگ رو دوست دارم چون جای دنجی هست واسه خودم ...

فارغ از اسم و رسم های معمول ...

 اینجا با روح و فکر مخاطبم ارتباط دارم ...

برعکس سایت های خبری و خبرگزاری هایی که هستم ...

برعکس تمام رسانه هایی که از ابتدای کار روزنامه نگاری ام باهاشون سر و کار داشتم ...

میخوام همین رویه ادامه داشته باشه - ان شاءالله - بدون افراط و تفریط ...

بدون شلوغ کاری و حاشیه پردازی ...

من در این کار الگوهای خوبی داشته و دارم که ازشون درس های زیادی یاد گرفتم ...

از هر کدوم درسی و تجربه ای گلچین کردم ...

برخی از وبلاگ هایی که دوست داشته و دارم؛ خیلی اوج گرفتند

و ناگهان کات کردند و این خیلی ناراحت کننده بود ...

البته وبلاگ نویس هایی رو هم می شناسم که آهسته و پیوسته کار می کنند ...

ایده آل من روش گروه دوم هست؛ بعید میدونم از پس این روش بر بیام ...

اما تلاشم رو می کنم ...

چون اوج گرفتن و ناگهان رها کردن یه کار رو نمی پسندم ...

از این شاخه به اون شاخه پریدن هم همین طور ... 

از اینکه سرم اونقدر گرم کاری باشه که از اطرافم غافل بشم رو نیز هم ... !

با همین تفکر هست که هیچ وقت جاه طلب نبودم در زندگی ...

و سعی کردم در هر کاری خیلی خیز بر ندارم ... !

"نردبان این جهان ما و منی است ...

عاقبت این نردبان افتادنی است ...

لاجرم آن کس که بالاتر نشست ...

استخوانش سخت تر خواهد شکست" ...

الان هم وبلاگم به نظر خیلی شلوغ شده ...

و داره وقتم رو - بیش از اونی که باید – میگیره ...

پس باید قبل از اینکه اوج بگیره؛ حواشی و زوائدش رو کم کنم ...

تصمیم گرفتم یه خونه تکونی اساسی در لینک ها [در همین تعطیلات] انجام بدم ...

و سال جدید فقط تبادل نظر و اندیشه داشته باشم ...

یعنی هر کی در پُست های وبلاگم مشارکت داشت برم وبلاگش ...

البته اگر وبلاگ داشت ... :)

همچنان خواننده وبلاگ ها هستم ...

ولی فقط برای وبلاگ هایی نظر میذارم که اینجا حضور داشته باشند ...

چهارم؛ تشکر ویژه دارم از خوانندگان ...

و دوستانی که در قسمت های لینک نگار و مهمان نگار وبم مشارکت داشتند ...

پنجم؛ هدف و سرلوحه اصلی سوژه نگار همچنان این جمله هست:

"بیشتر مراقب مایسطرون ها باید بود" ...

باز هم برای رسیدن به این هدف، به مراقبت و چشمان تیزبین شما نیازمندم ...

سال گذشته - چند باری - چند تایی از دوستان مشورت های خوب ...

و به موقعی بهم دادند که واقعا کمک کرد ...

و مایه افتخار و مباهاتم شد این همفکری ها ...

باز هم ازتون میخوام؛

ما رو از نظرات، پیشنهادها و انتقادات خودتون بی نصیب نذارید ...

ششم؛ یا علی مدد ...

"هر سال شروع قصه ای است؛ قصه تون بی غُصه باد" ...

برچسب ها :

happy new year

،

سوژه نگار

،

وبلاگ

،

نوشتن

جمعه سیزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت توسط یک خبرنگار

تعطیلات چند روزه ای که گذشت به من کمک کرد تا بعد مدت ها ...

تغییری در فهرست پیوندهای سوژه نگار داشته باشم ...

یه خانه تکانی توی لینک های وب ...

این کار به خاطر دوستان جدیدی هست که تقاضای لینک شدن دارند ...

یا وبلاگ هایی که خودم دوست داشتم، لینک کنم ...

تغییرات وبلاگ - به خاطر قالب - کمی وقتگیره ...

برای همین خیلی دیر به دیر عوضشون می کنم ...

این تغییر فرصتی شد تا مروری داشته باشم روی وبلاگ های دوستان ...

در این میان خیلی موارد به ذهنم رسید که درباره اش بنویسم ...

از آمد و رفت های دوستان، کامنت هاشون و درخواست برای لینک شدن گرفته ...

تا اتفاقات، خاطرات و تجربیاتی که در این مدت داشتیم ...

البته مطالعه و بررسی وبلاگ نویسان رو - در واقع - برای نوشتن یه تحلیل ارتباطاتی ...

مدت هاست که شروع کردم و هنوز ادامه داره ...

اما در این بداهه نوشت فقط ...

به موضوع لینک شدن یا نشدن؛ مسأله این است! :) می پردازم:

در جامعه آماری کوچکی که من باهاشون سر و کار داشتم ...

خیلی وبلاگ ها دیدم که از سر هیجان و انگیزه زیاد شروع به کار کردند ...

پُر سر و صدا و همراه با شلوغ کاری ...

بعضی آروم و بی صدا ...

بعضی فقط برای یکی می نویسند، برخی فقط برای خودشون ... 

بعضی هم هر دو ...

وبلاگ های مدنظر ما – اما  ...

اونایی که محل آموزش و تمرین درس زندگی بوده و هستند ...

هر کدوم به فراخور حال و موقعیت خودشون ... 

وبلاگ هایی پُر از نکته و حکمت ...

وبلاگ هایی که وقتی واردش میشی، دست خالی بر نمی گردی ...

دنیای مجازی، درست مثل همین دنیای واقعیه ...

نگید نه که مطمئنم همه شما بارها در این فضا خندیدید یا گریه کردید ...

حالا بعضی ها - ممکنه در این موقعیت ها - به سختی بخندند یا گریه کنند ... !

خُب لبخند زدید یا اشکی در چشم ها حلقه زد و برگشت ... :))

دنیایی پُر از شادی و دلتنگی، ایمان و اعتقاد، درس و تجربه ...

دنیایی که مثل همین دنیای واقعی ما بی وفاست ...

نباید بهش دل بست ... 

نباید در اون غرق شد، نباید بهش دل خوش کرد ...

دنیایی که محل گذره، محل آزمایش و امتحان ... 

دنیایی پُر از تولد و مرگ، سلام و خداحافظی ...

دوستی و دشمنی، کدورت و آشتی، مرام و معرفت و ...

خودم خیلی تلاش کردم دوستانم از هر قشر و گروهی باشند و هستند ... 

من قبل از هر چیز یک روزنامه نگارم ...

یک خبرنگار ...

نوشتن برای مخاطب، نظرات و عکس العمل هایش برای من خیلی اهمیت داره ...

پیوندهای وبلاگم رو هم خواستم مثل صفحات یه مجله باشه ...

متنوع و پُر از مطلب برای خودم ... 

گفتم: خودم ... !

قبول دارید که در این فضا خیلی به خودمون بها میدیم ...

به حرفش گوش میدیم، هر چی دلش بخواد براش فراهم می کنیم ...

عکس، نوشته، آهنگ، فیلم و ... 

اما وای به حال ما که این خودم راضی نشه ...

طغیان کنه و معلوم هم نباشه که چه مرگشه ... ؟!

گرچه خودخواهی، خودنمایی و خودپسندی فقط به این فضا تعلق نداره ...

اما ملموس تره ... 

بد یا خوب، این قانون نانوشته در وبلاگ نویسی خیلی رعایت میشه ...

طبق همین قانونه که بعضی به کامنت ها جواب میدن ...

بعضی کامنت ها رو نمایش نمیدن ...

بعضی ها براشون مهم نیست چی میاد به عنوان نظر ...

فقط وبلاگشون کلیک بخوره و نظر داشته باشه ...

برسیم به نظرات تبلیغی ... :|

من که عمرا نمایش بدم این نظرات رو ...

دوستی هست که گاهی به این نظرات جواب میده، نصیحتشون می کنه ...

سعی می کنه به راه راست هدایتشون کنه! ... :))

آی می خندم وقتی این مدل جواباشو میخونم ... :)

آخرین نسخه کامنت تبلیغی رو حتما همه تون دیدید:

سلام خوبي ؟؟مطالبت زبياست ولي هرورز به بروز کن بازم ميام 

به وب سايت منم بيا يه نظر بزار خوشحال بشم باورت ميشه ما به همين نت 

متعاد شديم يه دونه نظر شما منو خيلي خوشحال ميکنه منتظرتم به خدا نيايي

خيلي ناراحت ميشم (اگه حوصله نظرنداري خواهش ميکنم يه سري بزن

(خواهشن منو لينک کن تورا خدا) بوسس 

ببینید چه جوریه؟! پر از دروغ و غلط ... !

دوست ما براش نوشته: شما که در خیلت به از ما کم نباشد ...

این همه خفت برای یک بازدید واقعا لازمه؟ این نوع جذب مشتری نوبره والا ...

خلاصه اینکه دنیایی داریم در این فضای نت ...

بگذریم ...

نمیخوام خیلی طولانی تر بشه این پُست ...

هر چند مطلب درباره اش زیاده ...

چیزی که خیلی در این فضای وب نویسی دلم میگیره ازش ...

حذف، فیلتر و تعطیلی وبلاگ هاست ...

عاشقانه ها، سیاسی نوشته های مغرضانه و طنز نوشته های هزل و هجو نما ...

که حسابشون جداست ...

و درباره اونا نمی نویسم ...

معمولا کاری بهشون ندارم ...

اما توی همین نگاه اجمالی که به پیوندهای قبلی وب داشتم ...

حدود 30 وبلاگ فقط، حذف کردند ... !

به دلایل مشخص یا نا مشخص، با خبر یا بی خبر و ... !

وبلاگ بیشتر از 10 تا از دوستانم فیلتر شدند ... !

و بیشتر از 50 تاشون راکدند و تعطیل کردند - موقت یا دائمی ... !

یه اعتراف بکنم ...

بخشی از دلگیری من ...

به خاطر وقت و عمری هست که صرف دوستی با چنین افرادی می کنم ...

اولین حسی که سراغم میاد اینه ...

که اگر دوستی ما براشون مهم بود، یه خبری می دادند ...

مثل بعضی هاشون که اطلاع دادند و رفتند ...

یا پیش بینی می کردیم و رفتند ...

به هر حال جای خالی دوستان، همیشه ناراحت کننده است ...

حتی اگر واسه خودمون باشه در واقع ... !

برای همین گفتم: شباهت های دنیای مجازی به دنیای واقعی کم نیست ...

اونی که وبلاگش رو حذف میکنه ...

به نظرم مثل اونیه که خودکشی میکنه در دنیای واقعی ...

 اونی که وبلاگش فیلتر میشه، به قتل میرسه و کشته میشه ...

به حق یا ناحق، کاری نداریم ...

و اونی که وبلاگش رو می بنده که الی ماشاءالله زیادند ... 

بدون شک مثل خیلی از ما ...

در مسیر زندگیش به یه مانع یا مشکل بزرگ خورده که هنگ کرده ...

یا ممکنه به اون هدفی که از ساخت وبلاگ داشته، رسیده ...

و دیگه انگیزه ای برای ادامه اش نداشته باشه ...

اینکه عاقبت ما کدوم یکی از اینهاست، هم خدا میدونه ...

مثل عاقبت ما در زندگی ...

فعلا - همین ...

بقیه حرف ها هم بمونه در پاسخ به کامنت ها ...

فقط دو تذکر ...

اگر وبلاگی بود که یادم رفت لینکش کنم یا از قلم افتاد، حتما اطلاع بدید ...

و اینکه: بیشتر مراقب ما یسطرون ها باشیم ... 

برچسب ها :

سوژه نگار

،

یک خبرنگار

،

نوشتن

،

وبلاگ

چهارشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۲ ساعت توسط یک خبرنگار

شروع سال جدید - همیشه ایام - نوعی انگیزه برای حرکت به سمت جلو بوده ...

حساب کتاب و برنامه ریزی برای شروع مجدد ...

هر کسی یه جور این تحول رو برای خودش تعبیر میکنه ...

از خرید لباس نو و لوازم شخصی گرفته تا تغییر اخلاق و رفتار و کردار ...

تصمیم های جدید برای کار و زندگی ...

و تدابیر کوچک و بزرگی که هر کی برای خودش در نظر میگیره ...

منم مثل هر سال، یه برنامه هایی دارم ...

اما برای سوژه نگار ...

علاوه بر اختصاص دامین جدید با کمک و همفکری یکی - دو دوست ...

قالب جدیدی با توجه به تغییرات پیش رو در نظر گرفتم ...

البته نصف بیشتر ایده هایی که در این قالب به کار رفته ...

از ابتکارات طراح محترم بود ...

که از لا به لای پیشنهادهای عجیب و غریب من به نتیجه رسید ...

به قول یکی از دوستان که در نظرات پُست قبلی نوشت ...

روایتی داریم از حضرت امام رضا (ع) که ...

"من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عز و جل ...

کسی که از بندگان بخشنده تشکر نکند، از خداوند متعال تشکر نکرده است" ...

پس جا داره یه بار دیگه از این دوست خوشفکر و با حوصله ام تشکر کنم ...

خب حالا بپردازم به معرفی قسمت های جدید سوژه نگار ...

که برای شما مخاطبان فرهیخته در نظر گرفتیم ... :)

"مهمان نگار" بخش تازه ای هست ...

که شما میتونید در این قسمت سوژه های پیشنهادی تون رو بنویسید ...

و در مورد آن به بحث و گفتگو بپردازید ...

"لینک نگار" - اما - دیگر بخشی است که شما می تونید ...

لینک های داغ، جالب، دیدنی و خوندنی دنیای نت رو برای ما ارسال کنید ...

تا با نام شما بازنشر بدیم ...

دوستان عزیز ...

هدف امسال سوژه نگار اینه: "بیشتر مراقب مایسطرون ها باید بود" ...

برای رسیدن به این هدف، به مراقبت و چشمان تیزبین شما نیز نیازمندم ...

پس ازتون میخوام ما رو از نظرات، پیشنهادها و انتقادات خودتون بی نصیب نذارید ...

به خصوص نظرات فنی، کارشناسی، سلیقه ای درباره قالب جدید ...

می دونم این یه جمله کلیشه ای و نخ نما شده است ...

اما در حال حاضر کاملا کاربرد داره ...

و به هیچ وجه اینو از سر تعارف ننوشتم ... 

برچسب ها :

سوژه نگار

،

یک خبرنگار

،

نوشتن

،

وبلاگ

چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت توسط یک خبرنگار

رسانه ها، آیینه و انعکاس اوضاع جامعه هستند ...

آدم ها و افراد جامعه هم خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر القائات رسانه ها قرار دارند ...

به طور مثال ...

جامعه ای که به سمت بی حیایی پیش بره ...

رسانه هاش رسواگر می شوند ...

و مدام دنبال افشاگری و مچ گیری اند ...

اخبار و مطالب افشاگرانه که زیاد بشه ...

حالت تهوع آوری از سیمای اجتماع ترسیم میشه ...

و این دور باطل ادامه پیدا میکنه ...

نفس سیری ناپذیر انسان هم که سرکش و چموشه ...

در هر دو سوی این ماجرا گردنکشی میکنه ...

و میشه وضعیت الان کشور ما ...

خبر رسوایی مالی و اخلاقی و بی آبرویی افراد و شخصیت های مختلف ...

از ورزشکار و بازیگر و مجری های سرشناس گرفته ...

تا وزیر و وکیل و مردم عادی ...

شده نقل و نبات مجالس و محافل ...

و چرخش گناه آلود اخبار، بی تقوایی ها، نقض حریم شخصی و خصوصی افراد ...

و فضای بی اعتمادی و هراس آلودی که در میان مردم ایجاد میشه ...

در نهایت به بی تفاوتی جامعه در قبال این اخبار منجر میشه ...

وقتی کسی آخرش، صحت و سقم ماجرا دستگیرش نمیشه ...

باطل با لباس حق یا با بخشی از حق وارد میدان میشه ...

و زمان، اجازه رمزگشایی و افشای حقیقت رو به افراد نمیده ...

دیگه تعجبی نداره که مردم، تماشاچی باشند ...

حتی با پیامک ها، بلوتـوث ها و فیلم های اینترنتی ...

به آن ماجراها، رسوایی و بی آبرویی در جامعه دامن بزنند ...

ماجراهایی که ترجیع بندش اینه: ما هم نمی دونیم ولی میگن ...

نمیخوام بگم رواج بی حیایی ...

و گسترش گناه و حتی گرایش به این اخبار و حوادث، وارداتیه ...

ولی با قاطعیت میشه گفت:

این بی اخلاقی ها و رسوایی ها، برازنده کشور مسلمان ما نیست ...

برچسب ها :

صدا و سیما

،

فضای مجازی

،

وبلاگ

،

روزنامه نگاری

مشخصات
        سوژه نگار 🔹
صرفا جهت اطلاع:
دامنه ir رو بنا به دلایلی تمدید نکردم!
بنابراین و طبق مقررات سامانه‌ ایرنیک،
اسم و دامنه [بعد از آزادسازی] توسط دیگری راه اندازی شد!
پس soozhenegar.ir دیگه متعلق به من نیست ..
🔹
برچسب ها