"می رسد روزی که بی هم می شویم ...
یک به یک از جمع هم کم می شویم" ...
قلب آدم ها از اندوه که لبریز بشه ...
مهر و محبت میره یه گوشه دل، خودش رو جمع می کنه ...
از ترسِ از بین رفتن روز به روز کوچک تر میشه ...
- "تو کجایی ... ؟
+ در گستره بی مرزِ این جهان ...
تو کجایی ... ؟
- من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام ...
کنارِ تو" ...
از من خبر بگير ...
كارى ندارد ...
كافى است صبح ها ...
دلت برايم تنگ شود ...
و بى اختيار ...
به نقطه اى خيره شوى ...
و به اين فكر كنى ...
كه چقدر بى خبرى از من ...
كامران رسول زاده ...
" نشانم ده صراط روشنم را
خودم را، باورم را، بودنم را " ...
عید سرسپردگی و بندگی حضرت حق مبارک باد ...
نوشته بود:
"دکتر هم که می روی ...
سفارش می کند ...
پرهیز کن تا خوب شوی" ...
پرهیز کرد ...
امیدوارم خوب شود ...
"ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی" ... (+)
این روزها نتایج کنکور سراسری داوطلبان اومده ...
یاد روزهای قبولی خودم در دانشگاه می افتم ...
رشته تحصیلی ام رو خیلی دوست داشتم ...
لحظه ای که خبر قبولی ام رو شنیدم، بسیار شیرین بود و رویایی ...
اون حس خوب هنوزم با من هست ...
در کنار شور و شوق و هیجان، موفقیت ها و ماجراهای دلنشینی که داشتم ...
کاستی ها، سختی ها و ناکامی های بسیاری هم در این راه بود ...
با این حال - هیچ وقت - از انتخابم پشیمان نشدم ...
خدا رو شکر ...
گاهی با خودم فکر می کنم ...
این مداومت، صبوری و امیدواری در راهی که همراهی نیست ...
شاید از معجزات عشق باشه و بس ...
و حالا در آستانه روز خبرنگار این شعر حافظ به ذهنم متبادر شده ...
"چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود ...
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد" ...
ول کن هم نیست! ... :)
ابرها که دلتنگ بشند، می بارند و تموم میشند ...
دلتنگی شون هم تموم میشه ...
دلتنگی آدم ها - اما - درد بی درمان ...
"باید کبوترانه به گنبد نگاه کرد ...
حالا که دوست فرصت پلکی نگاه داد" ...
"هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه ...
ماه در آب که همواره فرو ریختنی است" ...
ای دل که بی گُدار، به آبی نمی زدی ...
بی قایقت میانه دریا چه می کنی ... ؟
معین دهاز ...
ای قلم ...
.
.
.
هیچی هیچی ...
با تأخیر ...
روزت مبارک ... :)