" شرلوک هولمز کارآگاه مشهور و دستیارش دکتر واتسن ...
در یک سفر تفریحی ...
شبی در یک کمپ چادر می زنند ...
نیمه های شب هولمز، واتسن را بیدار می کنه و میگه:
به ستاره های بالای سرت نگاه کن و بگو برداشتت چیه ... ؟!
واتسن: من میلیون ها ستاره می بینم ...
اگر میلیون ها ستاره وجود داشته باشه ...
و اگر فقط چند دانه از آنها سیاره هایی داشته باشند ...
پس به احتمال زیاد ...
بین آن سیاره ها، سیاره ای شبیه زمین هم باید وجود داشته باشه ...
پس امکان وجود حیات در چنین سیاره هایی زیاده ... !
هولمز: واتسن، تو واقعا احمقی ... !
یه نفر چادرمون رو دزدیده " ... !